10.07.2005

نوستالژی

دوستی زنگ زد... سلام و احوال پرسی و بعد هم: من امشب بلیط دارم...
یک لحظه از کله ام گذشت: آه ، تو، توهم؟ تو کجا داری می ری ؟ و بعددر همان یک لحظه هزار و هزار خاطره، هزار لحظه از کله ام گذشت... او هم دارد می رود...
جمله اش اما تمام که شد، انگار نفسی کشیدم... " می روم هند، پذیرش گرفته ام برای فوق لیسانس، یک دوره دو ساله"
"هند" لبخند اومد روی لب هام، "چه خوب" و بعد توی آن لحظه این فکر که" پس نمی رود که بماند، پس می شود باز هم اورا دید،پس..."
هند هم که کلی خاطره های خوب دارد توی ذهنم و کلی هم برایش از این نظر خوشحال شدم...
گوشی را که قطع کردم، بااینکه خیالم راحت بود، باز همه فکر و خیال ها اومد توی مغزم... دوستانی که هرکدوم دارن می رن یک ور دنیا... دوستی هایی که یک جورهایی داره تموم می شه... زندگی ای که عو ض می شه...
تموم شدن دوره های مختلف زندگی همیشه یک جور غم خاص رو توی دلم میاره، شاید همون چیزی که اسمش نوستالژیه...
نمی دونم، با شنیدن خبر رفتن هرکدوم از دوستها، تموم خاطره های با اونها بودن، میاد جلوی چشمت، حتی اگر آدم هایی باشن که خیلی کم اونها رو ببینی، باز رفنتشون، یک جور دلتنگت می کنه... و وای از رفتن اونهایی که میدونی دیگه شاید هیچوقت نبینی شون...
چند وقت پیش با دوست دیگری حرف می زدم، آن دور دورها، برایش خوشحال بودم، دوستی پیدا کرده و دوستش دارد و کلی لحظه های خوب ، که او واقعا شایسته اش است اما... از خودم عصبانی شده بودم، که وقتی او داشت با شور از ماجراهایش حرف می زد، من تمام فکرم( نه تمام فکرم اما بخشی از آن) مشغول این بود که :"آه پس دیگه نمی بینمت... چقدر احتمال داره با این وضع تو بیای دوباره اینجا، چقدر... " احساس کردم که دیگه موندگار شده... حتی اگر این رابطه هم جدی نباشه، اون موندگار شده. چیزی که این دو ساله حتی خودش هم از خودش پنهان می کرد... اما او هم مثل هزارتا دوست دیگه، دیگه برنمی گرده... و این سخته: (

شاید باید به قول مادرم، فقط خوشحال باشم از اینکه آن موقعی که می توانسته ام، دوستان خوبی داشته ام و رابطه های قشنگی پر از مهربانی و صمیمیت، و حالا هم باید واقعیت را، گذر عمر را، تغییر شرایط زندگی هرکداممان را، بپذیرم، و دلم را خوش کنم به چیزهای خوبی که حالا، توی این دوره از زندگی ام، وجود دارن.
این حتما بهترین و منطقی ترین کاره، اما... با همه این فکر ها، باز هم رفتن هر دوست... بد جوری دلتنگی میاره:

No comments: