6.25.2006

شما می فهمید چرا؟

اوایل وبلاگ نوشتنم، یک بار راجع به خاوران نوشتم. و همان پست (به لطف هاله) پای خیلی ها را به اینجا باز کرد و خیلی ها هم فامیل در آمدند!
امروز با یک دوست قدیمی دیگر هم حرف زدم که از پست هایم مرا شناخته بود. بعد از تلفن یادم افتاد که ازش نپرسیدم که خودش می نویسد یا نه... هر چند که شاید دوست نداشت بگوید و کلا سوال بی ربطی بود توی مکالمه مان.
نگرانم شده بود. نگرانی اش برایم ارزشمند بود. ولی بهم گفت که دورادور بهم بد و بیراه می گه گاهی... آقا اگه دلت رو سبک می کنه بگو، (خودش هم می خندید که دیواری از دیوار تو کوتاه تر گیر نیاوردم) اما خداییش حرص نخور ، دعا کن...
این دعا که می گم خیلی خوبه! هم آدم رو آروم می کنه هم اگه به چیزی به اسم انرژی مثبت و یا موج مثبت اعتقاد داشته باشی ، شاید تاثیر بگذاره، تازه اگه خدا رو قبول داشته باشی که دیگه بهتر!
کلا به قول مامانم باعث می شه آدم فکر کنه داره یک کار مفیدی انجام می ده به جای حرص خوردن!(استدلال با حالیه!)

راستی یک نکته جالب، که باعث شده بابتش خودم حرص بخورم. امروز یک برگه دستم داده اند که یکی دو مورد اصلاحی پایان نامه ام را مشخص کرده اند. یک موردش چند اشکال تایپی بود و اون یکی فکر می کنید چی؟ " اصلاح صفحه تقدیر و تشکر"!!!!!
آقا عجب زوریه ها! من اصلا از استاد مشاورم متشکر نیستم! عجب گیری کردیم ها! هیچ کاری که برام نکرد هیچی ، گیر بیخودی هم داد قبل از دفاعیه. توی دفاعیه هم عین سنگ نشست هیچی نگفت، فقط یک جا یک ایراد به پایان نامه عملی ام گرفت که اینقدر بی ربط بود که همه بعدش می خندیدن.
حالا من دو تا راه دارم، یا در راستای مبارزه با هر گونه چاپلوسی( که بسیار هم معمول است در تمام زمینه ها) و پاچه خاری، کل صفحه تشکر را حذف کنم، و از بقیه استادهایی که کمکم کرده اند و دوستها و مادر و پدرم هم تشکر نکنم، یا عین بچه آدم سعی کنم کمی کله خری های قبلی ام را جبران کنم و یک تشکر به این جناب اضافه کنم و ببرم بدم دستش و معذرت خواهی کنم و از زحماتش قدردانی کنم!
(آقا خیلی زور داره!!!!!!)

No comments: