برای همه دوستانی که این فرق را حس کرده اند، و برای آنهایی که به زودی حسش خواهند کرد
...
چقدر فرق مي كند وقتي توي خيابان هايي راه بروي كه از آنها خاطره داري... ميان آدم هايي كه احساس مي كني مي تواني حدس بزني به چه فكر مي كنند، دغدغه شان چيست... چقدر فرق مي كند وقتي سوار تاكسي شده اي بتواني از آهنگي كه ضبط تاكسي پخش مي كند بفهمي كه رانندة تاكسي ات چه جورآدمي است... جلال همتي گوش مي كند و جواد است يا گوگوش و سياوش ، يا حتي بچه سوسول است و "شوكولاتي شوكولات" گوش مي كند ، يا اصلا نوار نوحه گذاشته است امروز كه روز وفات است... نمي دانم ولي احساس مي كنم حتما فرق مي كند... وقتي مي تواني حدس بزني زني كه كيسة خريد دستش است و از سپه بيرون مي آيد و كنار كوپن فروش ها مكث مي كند، در چه فكري است،و دختر بچه هاي تين ايجري كه توي پاساژ قائم عروسك ها را قيمت مي كنند و با هم پچ پچ كنان مي خندند ، به چه فكر مي كنند، يا پسرك هايي كه از دبيرستان تعطيل شده اند، و تازه پشت لبشان سبز شده، به چه خيالي هي به اطراف چشم مي گردانند و چشمانشان برق مي زند. چقدر فرق مي كند وقتي مي تواني حدس بزني كه پسر جواني كه كنار خيابان ايستاده، منتظر دوست دخترش است، يا منتظر رفيق پسري، يا ايستاده تا مخ يكي را بزند... راستي چرا هيچ جاي دنيا مردم اينقدر منتظر هم نمي ايستند؟ چرا هيچ جاي دنيا، پستخانه يا كفش ملي تجريش، داروخانة ميدان ونك، سينما قدس ميدان وليعصر، يا پل هوايي هفت تير ندارند؟ يا دارند و تو نمي فهمي...
چقدر خوب است كه گوشي تلفن را كه برمي داري ، آنطرف تلفن، هيچ "چند ساعت"ي با تو اختلاف ساعت نداشته باشد و بداني ساعت آنجا هم همين است كه اينجا هست...چقدر خوب است.
No comments:
Post a Comment