5.17.2007

من برگشته ام.

برگشته ام!
به کشورم، به شهرم، به خانه ام؟
نمی دانم... قبل از آمدن به مادرم می گویم که بیشتر احساس می کنم اینجا خانه من است و آنجا خانه پدر و مادرم،
بگذریم که مادرم خیلی خوشش نمی آید از این اظهار نظر!
به اتاقم که وارد می شوم هزار حس قدیمی به وجودم می آید...اتاق قدیمی من، یادم می آید که 9ماه پیش ، ساعت چهار صبح، چطور جمعش کردم ، آخزین نگاه را به گوشه کنارش انداختم، چمدانم را برداشتم، روسری را انداختم سرم و از آن آمدم بیرون.
امشب، در اتاق را باز می کنم، چمدان را می گذارم گوشه اتاق ، کنار شوفاژ، روسری را شل می کنم دور گردنم، و به اتاقم خیره می شوم.
فرق کرده است. کشوهای پلاستیکی که لباسهایم تویش بود،را برداشته اند. یک پاتختی کوچک چوبی که خرت و پرتهایم توش بود و بالاترش آینه را به دیوار زده بودم ، جایش میز کوچکی است که مادرم رویش را یک رومیزی کوچک دست دوزی انداخته. آینه را از دیوار برداشته اند و روی این میز گذاشته اند. روی آینه با یک شال پوشانده شده و مادرم می گوید که طبق اصول فنگ شویی باید روی آینه را پوشاند!
روی میز اما رومیزی هندی کهنه من است و روتختی هم روتختی هندی زرشکی رنگ و رو رفته ام. مامان پتوی اضافه گذاشته روی تخت. گلیم و پشتی ام سر جایشان هستند.
می نشینم روی تخت. من مهمان هستم؟!
خوابم نمی برد. دو شب قبل را هم نخوابیده ام. یک شب که تب دار و مریض بودم و شب بعد هم تا 4 صبح با همخوانه ای هایم شب نشینی کردیم و بعد هم من از اضطراب خوابم نبرد! تا صبح که بیدار شدم و دوش گرفتم و صبحانه مفصلی که قرارش را گذاشته بودیم آماده کردم برای بچه ها.
تختم پهن است. به تخت باریکم عادت کرده ام. به اینکه از دیوار فاصله اش دهم که پایم جا داشته باشد گاهی بچرخم!
2-3 ساعت توی خواب و بیداری، ساعت 6:30 بلند می شوم . مامان برایم حوله گذاشته روی میز، من مهمانم؟!
حوله را برمی دارم و می روم دوش بگیرم. حماممان انگار قصر است! از این سر تا آن سر باید 6 قدم برداری.
توی خانه من، اگر زیر دوش تکان بخوری می خوری به دیوار، و بعدش هم کافی است دستت را دراز کنی تا به همه چیز برسد. تازه به قول خودمان، حماممان لوکس خانه مان است و کلی پزش را می دهیم!
دوش می گیرم و می آیم توی آشپزخانه درندشتمان! مامان خوشگلم برایم چای دم کرده. بعد از ماهها اولین بار است که در خانه ای از خواب بیدار می شوم که کسی قبل از من بیدار شده و سر و صدا شنیده می شود.
من مهمانم؟!

No comments: